کلکته شخصی است. و جلد فلپ جلو شامل همه کلمات ماشه ای است: مهاجرت ، پرینستون ، بریتیش راج ، پشه ها ، فروشندگان ، ماهی فروش ها. آیا این کتاب دیگری است که نوستالژی را با شگفتی چشم باز متعادل می کند؟ یا در یک مورد دیگر برای نگارش چتر نجات راهی جاده می شود؟ یا بدتر از آن ، آیا تصور بیگانه خارجی بر شهری است که دوست داشتن آن آسان است ، نفرت از آن آسان است ، اما شناخت آن دشوار است؟
کلکته ، که بیشترین شهرها است ، از انواع آثار ، از آثار جفری مورهاوس در سال 1971 گرفته تا دو سال در شهر آمیت چادوری (2013) ، در معرض انواع مختلف قرار گرفته است. در سالهای اخیر ، بهترین کار توسط Strangely Beloved: Writings on Calcutta (2014) ، مجموعه ای از مقالات و گزیده هایی است که به واسطه شکل آن ، آینه های ویژه ای را برای جنبه های شهر ، از کلکته شرقی نگه داشته است. تالاب ها به منظره صوتی که اولین گروه راک هند را به وجود آورد. طرف مقابل لحن آکادمیک است که شادی شهر را از بین می برد و شاخ کفش نوستالژی که فوری آن را از بین می برد.
از نظر سطحی ، شهر حماسی هیچ کدام از این مشکلات را ندارد: کوشاناوا چودوری بخشی از سالهای کودکی خود را در کلکته گذراند و سپس به عنوان خبرنگار در The Statesman به شهر کار می کند (مشاهده کنید: مقاله بخشی از سر دکل است ، پس چرا باید از دست بدهید آن؟) در پایان هزاره به عنوان یک فارغ التحصیل تازه از Ivy League. من مانند انقلابیون نسل پدر و مادرم ، می خواستم همه چیز را تغییر دهم ... بهترین امید من برای ایجاد تغییر کار در روزنامه بود. ترجمه این تلاش ها برای ایجاد تغییر در یک کتاب یک کارت مستقیم به منطقه بلایا خواهد بود. جایی که چودوری با تأکید به ثمر می رساند ، در دوقلوی قلب ، ذهن و روح خود - داستان خود - با شهر ، مجسم می شود تا اثری تند و تیز مانند کانال های بلگاتا ، شگفت انگیز مانند کومورتولی ، و تعیین کننده مانند پارتیشن بسازد.
Choudhury که به گزارش چرم کفش پرداخته شده بود (زمانی که روزنامه افتتاحیه شهر مشهور بود) شهرت داشت ، مشاهدات خود را با تدریس سبک به یکی از خواندنی ترین گزارش های یک شهر جهان می رساند. گفتگوهای گاه به گاه با روابط ، دوستان ، همکاران با گفتگوهای هدفمند با اتحادیه های کارگری ، بایگانی مجلات کوچک ، فرزندان فقیر از قدیمی ترین خانواده های کلکته ، نوادگان پناهندگان ، ناشران کوچک ، مجسمه سازان بت ادغام می شود. زیربنای همه اینها فهمیدن جریانات متقابل فرهنگی است - البته ساتیاجیت ری ، اما بیشتر (و قوی تر) ریتویک گاتاک ، مایکل مدهوسودان دات اما همچنین مجتبی علی - و یک حس غریزی از تاریخ که در فضاهای بدون بیان ، سکوت های ناراحت کننده فرو می رود.
به طرز هوشمندانه ای ساخته شده و کاملاً مرتبط است زیرا هریک از 14 فصل کتاب در انتقال چشم انداز چودوری از شهر ، دو مورد ، در ذهن من برجسته است. در 'کالج استریت' ، مقاله ای که بخش اصلی را باز می کند ، نویسنده از قصه مورد علاقه همه روزنامه نگاران شهری استفاده می کند تا یکی از افسانه های بسیار مورد علاقه خود را کنار بگذارد: کلکته به عنوان مرکز یادگیری. چودوری با گذر از درگاه های مجلات کوچک و آب باران و فضولات سگ در خیابان دانشگاه ، اسلحه های خود را در زمینه تجارت اسکناس آموزش می دهد ، که سیستم آموزشی را تأمین می کند تا از رکود فکری م effectivelyثرتر از فرار مغزها استفاده کند.
حال و هوای شهر حماسی با بررسی روش صنعتی شدن صنعتی کلکته تیره تر می شود-کارخانه های قدیمی در مناطق جنوبی که فقط به عنوان ایستگاه های اتوبوس مانند چراغ بنگال و اوشا یاد می شوند-شکاف هندو و مسلمانان که به ندرت به رسمیت شناخته می شود (از جمله در The دولتمرد ، همانقدر که جهان دوست دارد خود را دوست داشته باشد) و در 'عروسک های روسی' ، با روایتی خانوادگی از پیش از پارتیشن و پیامدهای آن به اوج می رسد. با توالی مخرب جنگ جهانی دوم در اروپا ، قحطی بنگال به رهبری چرچیل ، پیامدهای روز اقدام مستقیم با جابجایی پدربزرگ و مادربزرگ خود از پاکستان شرقی و پیشروی ظهور کمونیست ها و شورش نکسال به او تصمیم پدر برای مهاجرت ، Choudhury بافت خیره کننده و محکمی از پیوستار ایجاد می کند. این اثر همواره همدلانه ، عمدتاً تیزبین و غالباً بصیرت انگیز است ، علیرغم شکاف سالهای ماماتا بنرجی پس از 2011 ، این یک کار دل انگیز بر روی یک شهر دلخراش است. در حالی که حتی ممکن است کلکوتن ساکن را تحت تأثیر قرار دهد ، اما قطعاً برای هر کسی که تا به حال با این شهر تماس گرفته است ، توصیه می شود.