نویسنده: ساچین رائو
زمین لرزید زیرا 150 کیلو خوک به سرعت توسط چهار جفت بازوی فشاری از کامیون بیرون کشیده شد و به کف سیمانی در پای من برخورد کرد، موجی از گوشت خوکپز عبور کرد. سپس یک بوم دیگر کمی کوچکتر و یک همراه 100 کیلویی به آن پیوست. مینی کامیون تخت باز که آنها را به داخل آورده بود، در پف دود فرو رفت و برای لحظه ای کوتاه، وقتی دو حیوان بزرگ، سیاه و مودار در سپیده دم دیماپور در آنجا دراز کشیده بودند، من با نگاه نادیده آنها روبرو شدم. اوه، متاسفم، با تله پاتی زمزمه کردم - زیرا تقصیر من این بود که آنها در این لحظه اینجا بودند و نه در مزرعه ای که دیروز در آن سپری کرده بودند - و ممنون! سپس آنها رفته بودند، در گردباد فعالیت مکیده شدند. هانلامو در جریان بود.
گل هایی که در آب و هوای بیابانی رشد می کنند
Hanlamv یک سنت عروسی از جامعه Lotha Naga است که همسر من به آن تعلق دارد. در اصل، داماد خوک میخرد و قسمتهایی از گوشت آنها را به اعضای خانواده پدر عروس تقدیم میکند. آنها به نوبه خود هدایایی را برای کمک به زوجین در راه اندازی خانه و شروع زندگی زناشویی ارائه می دهند. روزی روزگاری، داماد یک نمونه خوب انتخاب میکرد و خوک را خودش میکشت، و نذورات برگشتی میتوانست غلات، سبزیجات و دیگر محصولات روستایی باشد. البته امروزه، خوکها (حداقل دو تا از آنها معمول مدرن است) به سادگی خریداری میشوند و در ازای آن پول نقد دریافت میشود (چیز بدی نیست، زیرا یک خوک مناسب گران قیمت 30000 روپیه است). اما این صرفاً یک مراسم هدیه یا 'قیمت عروس' نیست - پذیرش گوشت توسط گیرنده نیز به معنای پذیرش و برکت ازدواج است. دادن و دریافت گوشت در واقع تقدیم حسن نیت در هر دو طرف و برای داماد خوش آمدگویی به قبیله است. برای من - که لوتا یا حتی ناگا نیستم - این آیین به ویژه مهم بود، به عنوان یک فرد خارجی که به یک جامعه فشرده پیوسته میپیوندم که در بیشتر موارد، هنوز به روشی بسیار سنتی زندگی میکند.
تا آن صبح، گوشت خوک چیزی بود که از راه دور از آن لذت می بردم (یک بازو به اضافه یک چنگال). در واقع، بزرگ شدن در یک خانواده عمدتاً گیاهخوار کانادیگا در چنای، تمام گوشت کمی مرموز بود. فقط در سنین دانشگاه بود که من به طور کامل از لذت های جسمانی استقبال کردم. سپس، یک کنسرت نویسندگی در اوایل کارم، مرا به 18 ایالت هند و سپس خارج از کشور برد، و به سرعت طیف گوشت من را به vibgyor کامل رساند. یا اینطور فکر کردم سنگ کلید تنها چند سال پیش، زمانی که من برای اولین بار طعم گوشت خوک فوقالعاده همسر آیندهام را چشیدم، هم به سبک ناگا با ساقه بامبو و هم به سبک خاسی با کنجد سیاه: چرب، غنی و با طعمی بینظیر، درست شد. ، آنها وحی بودند. آنها به سرعت ویندالو گوشت خوک گوان، پرچمدار سابق خوک خوک من را کنار زدند تا پرچم تند خود را در اعماق قشر من بکارند (و قلب من، راهی که همسرم متقاعد شده است، در واقع مستقیماً از شکم من می گذرد).
اما اینجا، امروز، رابطه ام را با خوک نجیب دوباره تعریف می کنم. من مجبور بودم به صورت فیزیکی در مراسم، برای سنت، برای افتخار و همچنین از روی کنجکاوی حضور داشته باشم. هانلامو معمولاً قرار است قبل از عروسی انجام شود، اما از آنجایی که ما قبلاً در یک مراسم کوچک در خانه در لندن عقد کرده بودیم، زمانی که برای پذیرایی به ناگالند رفتیم، در واقع به تاخیر افتاده بود. البته، هماهنگی ها با دقت توسط اعضای خانواده انجام شده بود. قربانیان خوک من از قبل انتخاب شده بودند و لیست افرادی که گوشت دریافت می کردند تهیه شده بود. باز هم این موضوع شانسی نیست - یک سیستم تخصیص ثابت وجود دارد که اعضای مهم خانواده بخشهای خاصی را دریافت میکنند. به عنوان مثال، مسن ترین خویشاوند نر، سر حیوان را دریافت می کند، و به همین ترتیب، تا دم.
سرمای صبح به نظر نمی رسید به حدود 20 نفری که در حیاط خلوت خانه مادر شوهرم مشغول هستند برسد. من از ساعت 5 صبح بیدار بودم، اما حتی این هم به آرامی پایین می آمد. بهعنوان یک غیر لوتا، مجوزی برای همراهی با گروه کوچکی به من داده شد که در واقع خوکها را میکشتند (من بعداً فهمیدم با نیزهای که به جگر میرفتند) و آنها را به خانه منتقل میکردند. وقتی مردم به داخل میریختند و تجهیزات را میکشیدند - سیلندرهای گاز، حلقههای سیم، ساچمههای پهن ناگا معروف به دائو - در حالی که منتظر کامیون بودند. زنان آتش های هیزمی را برافروختند، دیگ های برنج را برای روز پیش رو می پختند. گروهی از بزرگان قبیله در یک حلقه جمع شده بودند و چای می نوشیدند و به گمان من در مورد مسائل دولتی بحث می کردند. و تیم hanlamv در حال آماده شدن برای مقابله با همه مسائل خوک بود.
چه نوع درختی بلوط تولید می کند
هنگامی که دو جانور به دست می آمدند، و دعایی بر روی حالت خوابیده آنها خوانده می شد، هیچ زمانی از دست نمی رفت. مردی با وصل کردن یک مشعل دمنده به یک سیلندر گاز، شروع به پختن موهای پوست کرد و قبل از برداشتن آن، پوست را به طور یکنواخت سیاه کرد. سپس یک جلسه تخصصی قصابی دنبال شد که با یک شکاف در امتداد سینه و شکم برای برداشتن اندام ها شروع شد. طحال، بلند و تیره، مورد توجه ویژه قرار می گیرد – طبق افسانه ها، سلامت و شکوه آن منعکس کننده زندگی زناشویی زوجین است (طحال «ما» توسط بزرگان مورد بررسی قرار گرفت و به نظر می رسید که در وضعیت خوبی قرار دارد).
سپس خوک بریده می شود. سر را کنار گذاشته، جسد را روی یک میز چوبی سنگین و با روکش برزنت گذاشته و تحت نظارت دقیق مردی عینکدار با یک دفترچه دستنویس تخصیص، قسمتهای جداگانه با دائو ریخته میشود. سپس هر تکه را با یک حلقه سیم کشیده و روی میخ آویزان می کنند. هرازگاهی، دوندهها حرکت میکنند و قطعات - حنلامو - را به خانههای بستگان میبرند و بعداً با پاکتها برمیگردند. به طرز شگفتانگیزی کارآمد بود و تا نیمههای صبح همهجا بود: حیاط شلنگ بسته شد، تجهیزات بستهبندی شد، و به غیر از سهم همسرم (پای سمت راست) که در آشپزخانه آویزان بود، شواهد کمی از کل ماجرا بود. و به این ترتیب بود که من به طور رسمی در خانواده جدیدم پذیرفته شدم.
شام آن شب، البته، کاری گوشت خوک بود. و به جرأت می گویم، طعم آن بهتر از همیشه بود.