هیچ درختی برای حفاظت باقی نمی ماند/ لانه رویاهای من./ چند سال گذشت؟/ ابریشم جوانی ام/ در منقار معشوق من چیده شده است/ و او پرواز کرده است
نزدیک به سه دهه از زمانی که وی این کلمات را در خاطرات خود Mala Uddhvasta Vhaychay نوشته است می گذرد. با این حال ، گذشت زمان احساس از دست دادن در مالکا عمار شیخ را خنثی نکرده است. او می گوید آن صفحه را ورق زدم ، مایل نیست از سالهایی که در کتابش شرح داده است صحبت کند.
هنگامی که این کتاب ، در اصل در مراتی ، در سال 1994 منتشر شد ، طوفانی را برانگیخت. این فقط خاطرات یک زن نبود که توسط همسرش نامدئو ضاسال ، شاعر انقلابی مراتی و از چهره های برجسته سیاسی ، مورد سوء استفاده قرار گرفته بود. همچنین به تناقضات جنبش دالیت در ماهاراشترا در دهه 1970 و حزب پلنگ دالیت که آن را رهبری می کرد اشاره کرد. این کتاب به زبان انگلیسی توسط جری پینتو ترجمه شده است: من می خواهم خودم را نابود کنم: یک خاطره (ببر صحبت می کند) ، این کتاب امروزه همچنان قدرتمند است ، زیرا داستان شیخ داستان زنی است که بین جنبه های شخصی و سیاسی ، جنبش چپ و دالیت در هم شکسته است ، و عشق و نفرت او از Dhasal.
نور خورشید در حال غروب ، اتاق نشیمن آپارتمان یک خوابه اش را در لوخندوالا ، بمبئی روشن می کند. ریز و کوچک ، تا حدودی ضعیف ، شیخ روی هر دو پای خود روی صندلی می نشیند ، یک دست یال فرهایش را پایین نگه داشته و دست دیگر روی میز تحریر قرار دارد. پشت سر او ، در قفسه کتاب ، عکسی از دوران جوانی او قرار دارد ، جایی که او با نگاه خنده دار از دوربین دور می شود. این کتاب در برابر مجموعه ای از زندگی نامه ها ، گلچین ها ، کتاب های سیاست و مارکسیسم است که در طول این سالها توسط Dhasal ، یکی از بنیانگذاران پلنگ های دلیتی جمع آوری شده است. اینها کسانی هستند که او موفق شد به دلیل کمبود پول آنها را نفروشد. شیخ 61 ساله با خنده می گوید تا سال 2014 ، زمانی که نامدئو زنده بود ، یکی از چالش ها این بود که تصمیم بگیریم چه چیزی قابل فروش است.
او در کتابش فروش انبوهی از ادبیات کمونیستی و نسخه هایی از مجله سرزمین شوروی را برای اداره امور خانه توصیف می کند. قبلاً ، ما بی پول بودیم زیرا او این پول را برای مردم و هواداران یا سایر عادات گران قیمت خود دور می انداخت. در سالهای بعد ، بیماریها و درمانهای او بود. او می گوید آخرین کتابی که به لیست اقلام فروخته شده برای زنده ماندن کتاب من است.
او قبلاً در برابر پیشنهادات ترجمه مقاومت کرده بود. به عنوان یک نویسنده و شاعر ، او نمی خواست به عنوان یک هنرمند تصور شود که برای شهرت داستان هق هق می کند. اما پس از مرگ داسال ، شیخ با مشکلات مالی روبرو شد. داشال مبتلا به میاستنی ، یک اختلال عصبی عضلانی ، شش ماه آخر عمر خود را در بیمارستان گذراند. هزینه ها آخرین پنی که داشتند را از بین برد و او را مجبور کرد تا خانه و ماشین مادرش را بفروشد. او می گوید بنابراین وقتی دو سال پیش این پیشنهاد برای ترجمه انگلیسی به من رسید ، من رد نکردم. این کتاب در اصل به عنوان یک دفتر خاطرات شیخ نوشته شده است که از دهه 1980 حفظ شده است. این یک روایت متداول را نادیده می گیرد و روزهای کودکی خود را با صحبت در مورد سوء استفاده فیزیکی در ازدواج خود بازگو می کند و آن را با تجزیه و تحلیل او در مورد جایی که جنبش دالیت دچار نقص شده است مخلوط می کند.
دختر یکی از بزرگترین روشنفکران و انقلابیون چپ ماهاراشترا ، عمار شیخ ، دوران کودکی او حسادت آمیز بود. او یک کودک بیمار بود و با چندین بیماری مبارزه کرد. اما او مورد علاقه پدرش بود. سالهای اولیه زندگی او در محیطی سپری شد که هم سیاست و هم هنر را پرورش داد و پرورش داد. پدرش عضو حزب کمونیست هند و بنیانگذار جناح هنری آن ، Laalbaotaas Kalapathak ، به همراه Annabhau Sathe و DN Gavankar بود. هنرمند کاریزماتیک هنرمند کاریزماتیک است که از صدای قوی و شعر خود استفاده می کند تا علیه ظلم طبقاتی ، طبقه ای و دولتی صحبت کند. او نقش مهمی در جنبش Samyukta Maharashtra و بعداً در سازماندهی کارگران آسیاب ایفا کرد.
برخی از بهترین ، برجسته ترین هنرمندان و روشنفکران چپ بخشی از گروه عمار شیخ و بازدیدکنندگان مکرر آنها در محل اقامت ساعتی راستا در (در حال حاضر جنوب) بمبئی بودند. مادرش که کمونیست نیز بود ، در کنار پدر ایستاد.
مرگ نابهنگام وی در حادثه ای در سال 1969 جهان شیخ را متلاشی کرد. او 12 ساله بود. هفت سال بعد با داسال ملاقات کرد. او 19 ساله بود و چشم های رویایی داشت ، و او زیبا و کاریزماتیک بود. مهمتر از همه ، او شاعری بود که قبلاً ندیده بودیم. با شکستن هنجارهای تعیین شده توسط قرارداد ، شعر او شما را پاره کرد و متلاشی کرد. این در مورد افراد مستضعف و مطرود که در حاشیه جامعه زندگی می کردند صحبت می کرد. او می گوید آرمان گرایی و امید در نوشته های او و همچنین سیاست او وجود داشت.
پس از یک خواستگاری کوتاه ، این دو ازدواج کردند. زندگی سیاسی و مسئولیت های Dhasal به معنای جریان مداوم بازدیدکنندگان و کارگران مهمانی در خانه آنها بود ، که باعث شد او زمان کمی را در کنار همسرش بگذارد. فشار مداوم بازی مجری و آشپزی او را خسته کرد. آنها نیز خراب شده بودند. وقتی نوشیدن مشروبی دسال از کنترل خارج شد ، مشاجرات و دعواها خشونت آمیز شد. آنها پس از به دنیا آمدن فرزندشان آشوتوش از هم جدا شدند. در این کتاب ، او با کمی تأسف اعتراف می کند که مادر بودن نقشی است که او با اکراه بر عهده گرفت ، و این تنها زمانی او را متوقف کرد که سعی می کرد Dhasal را ترک کند و زندگی خود را در هنر دنبال کند.
او از خیانت او صحبت می کند ، شرم و دردی که برایش ایجاد کرده است ، ناامیدی از دست دادن نامدئو من. اما Dhasal در دنیای خود غرق شده بود. او در حال تغییر بود ، دور شد و هیچ کاری نمی توانستم برای جلوگیری از آن انجام دهم. او می نویسد که من عاشق معاشرت او بودم اما او دیگر نیازی به من نداشت.
شیخ هرگز از دسال خارج نشد ، تصمیم گرفت تا آخر عمر با او بماند و از او مراقبت کند زیرا بیماری ها بدن او را فرا گرفته بود. او در سال 1981 به بیماری میاستنی مبتلا شد. کدام زن می خواهد خانواده اش از هم بپاشد؟ او می گوید من به او متعهد بودم. چگونه می توانستم او را در روزهای بیماری خود رها کنم؟ و بعد اشو بود. وقتی زنی با مادر روبرو می شود ، دومی همیشه بلندتر می ایستد. به گفته شیخ ، ایده 'خانواده' و 'خانه' همیشه اولویت اصلی او ، بزرگترین رویای او بوده است. شاید در کودکی زیبا و ایده آل من ریشه داشته باشد ، جایی که با من مانند یک شاهزاده خانم رفتار می شد. او می گوید که پدرم برای خانواده وقت داشت و من هرگز ندیدم که پدر و مادرم با هم دعوا کنند.
موضع گیری او در نهایت هم فمینیست ها و هم حامیان جنبش دالیت را ناراحت کرد. برای دومی ، او همسر سختگیری بود که از سفرهای مکرر شوهرش و زندگی عمومی ناراضی بود. برای بسیاری از زنان ، او تسلیم اخلاق طبقه متوسط شد و زندگی با ستمگر خود را انتخاب کرد. موسیقیدان کلاسیک ، نیلا باگوات ، معلم و دوست سابق موسیقی شیخ که به ارائه ترجمه اتوبیوگرافی به زبان انگلیسی کمک کرد ، می گوید که این س thatالی است که او را درگیر کرده است: چنین حرکتی نیاز به شجاعت ایدئولوژیکی دارد و شاید مالیکا چنین چیزی را نداشته باشد.
شیخ اذعان می کند که اگرچه دو شخصیت مهم زندگی او ، پدر و ضاسال ، هر دو نمایانگر ایدئولوژی های قوی بودند ، اما او لزوماً هیچ کدام را اتخاذ یا پیروی نکرده است. این موضوع مرا از نظر اجتماعی آگاه کرد اما بر من و تصمیماتم تأثیر نگذاشت. و هیچ علاقه ای به من نسبت به سیاست ایجاد نکرد. او می گوید که من همچنان پیرو قلبم هستم. من این را اغلب می گویم ، زیرا من توانستم چند ویژگی را از پدرم بدست آورم اما هیچ کدام را از مادرم. او یک فرشته بود که می دانست چگونه بدون قید و شرط عشق بورزد. وقتی پدرم هفته ها با هم سفر می کرد ، منتظر پدرم می ماند. او جنبش را بر نیازهای شخصی خود مقدم داشت. شاید به این دلیل که او نیز کمونیست بود. من هرگز نمی توانم مثل او باشم.
شیخ هرچقدر هم که نخواست ، به دنیای سیاست پرتاب شده است که او از آن بیزار بود. او پس از مرگ Dhasal به عنوان رئیس پلهای دالیت انتخاب شد و در حال حاضر مشغول جلساتی است که منجر به انتخابات نهاد مدنی 2017 در ماهاراشترا شد. قدرت دیدگاه او را تار نکرده است. او می داند که او تنها چهره مهمانی است که امروز تقریباً هیچ حضوری ندارد: همسر نامدئو و دختر عمار شیخ. روی کاغذ خوب می خواند
طنز این امر از شیخ فرار نمی کند ، که بیشترین دشمنی های دیرینه در جنبش دالیت را با چپ ها - و درنهایت ، نسبت به او متحمل شد. قرار گرفتن وی در معرض ایدئولوژی مارکس و چپ منجر به تبدیل Dhasal به شاعر و سیاستمدار شد. شاعر و سیاستمدار جی وی پاور می گوید که او به دلیل ازدواج با یک دختر متهم به کمونیست بودن بوده است ، او از دوستان اولیه Dhasal از دوران ابتدایی خود بود که با او بنیانگذار پلهای دالیت بود.
شیخ آگاه است که این اتهامات باعث شد تا داسال از او فاصله بگیرد. اما او در قلب خود کمونیست بود. وی دالیت ها را به عنوان افرادی که مظلوم واقع شده اند ، طبقه پایین ، فقرا ، کارگران جنسی تعریف کرد. فراگیر بود و این به جنبش یک پایگاه ایدئولوژیک قوی و پشتیبانی گسترده داد. او می گوید چپ و دالیت ها را متحد کرد ، اما آنها نتوانستند از آن بالاتر بروند.
گیاه مادر یک میلیون نوزاد
در حالی که او از نامدئو شوهر انتقاد می کند ، شیخ قاطعانه از داسال سیاستمدار دفاع می کند ، هم در کتاب و هم شخصاً. او برای درک نظری او از سیاست و فداکاری وی نسبت به حزب و هدف ، ضمانت می کند ، حتی اگر به زندگی شخصی من آسیب برساند. او زندگی خود را وقف آن کرد. چیزی که او فاقد تدبیر سیاسی بود. او می گوید که او خیلی ایده آل گرا بود. شیخ توضیح می دهد که تصمیم Dhasal برای حمایت از ایندیرا گاندی در شرایط اضطراری ناشی از نیاز او به لغو پرونده های دادگاه علیه کارگران حزبش بود. از آنجا که شیوه پلنگ دالیت شامل استفاده از نیروی وحشیانه برای مطالبه حقوق خود بود ، نزدیک به 200 پرونده علیه اعضای مختلف جمع شده بود. او توضیح می دهد که این موارد حتی قبل از رسیدن نامدئو به بمبئی پس از ملاقات کنار گذاشته شد و افزود که اتحاد با شیو سنا از تلاش وی برای کمک به دالیتس برای ورود به سیاست اصلی ناشی شد. او می گوید اما نتیجه معکوس شد و سنا نیز به قول خود مبنی بر اعطای بلیط انتخابات به او عمل کرد.
کمرنگ شدن زندگی سیاسی در دهه 1980 آغاز دیگری را برای ضاسال رقم زد. شیخ با احساس غرور می گوید در نهایت ، من نامدئو را تبدیل به مردی از طبقه متوسط می کنم که می خواستم او باشد. دعوا کاهش یافت و هر دو در ریتم اهلی شدن افتادند. وقتی در ICU بود ، من نوشته های او را اثبات می کردم و شعرهایم را برایش می خواندم ، که بسیاری از آنها درباره او بود ، برخی تلخ و برخی شیرین. او می شنید و می خندید ، او از آن لذت می برد ، او می گوید. آنها با یکدیگر صلح کرده بودند.
او می گوید: در یکی از شعرهایم ، که در کتاب آمده است ، می پرسم: آیا عشقی که جبران می شود و عشقی که نیست/یکسان به نظر می رسد؟
فکر می کنم الان جواب را می دانم.