هر آخر هفته ، پرادنیا پاوار هشت ساله چیزی جز شنیدن صحبت های پدر و دوستانش در خانه شان در کنار نهر اوشیوارا در حومه بمبئی دوست نداشت. وقتی بزرگترها بیرون می رفتند ، او یادداشت های آنها را مرور می کرد و شعری را که نوشته بود می خواند ، حتی یک کلمه را هم نمی فهمید. با این حال ، او در استخوان های خود می دانست که چیز مهمی همان جا به هم می زند.
سال 1972 بود. برای پدرش ، داگدو ماروتی پاوار ، این بحث های متحرک در زمینه سیاست و شعر و همراهی نویسندگان دالیتی مانند نامدئو دسال ، آرجون دانگل و نارایان سرو ، راه او برای زنده نگه داشتن انقلابیون بود. شغل او به عنوان کارمند در بخش راه آهن به او اجازه نمی داد که نقش آشکار سیاسی را ایفا کند. این گفتگوها به پیگیری های ادبی او دامن زد و آثار او ، که با نام مستعار دایا پاوار نوشته شده بود ، راه را برای نسلی از نویسندگان دالیتی مراتی نشان داد.
Baluta ، یکی از اولین زندگینامه های Dalit ، در این مبادلات تصور شد. در حالی که آنا باهو ساته و بابورائو باغول قبلاً درباره زندگی خود نوشته بودند ، آثار پاوار از صراط مستقیمی برخوردار بود ، که قرار بود به یکی از مشخصه های خاطرات دالیت تبدیل شود.
با دوستان خود ، پاوار در مورد زندگی محرومیتی صحبت می کرد که سیستم کاست بر اعضای جامعه ماهار خود تحمیل کرد. آنها برای زندگی در حاشیه یک روستا در منطقه ای که به نام مهاروادا شناخته می شد ، دست نخورده بودند ، توسط روستائیان طبقه بالا به عنوان کار متقابل رفتار می کردند و وظایفی مانند پوست کندن گاوهای مرده را تعیین می کردند. در مقابل کار خود ، ماهارها baluta دریافت کردند - سهم آنها در محصولات روستایی و تنها وسیله بقای آنها.
آرجون دانگل ، نویسنده ، ویراستار نان مسموم (1992) ، گلچین نگارش دالیت ، می گوید: برای دوستان نویسنده قشر بالای ما ، چنین تبعیضی بی سابقه بود. دانگل ، که پیش نویس های اولیه Baluta را می خواند ، می گوید که آنها دایا را به نوشتن خاطرات خود تشویق کردند.
بالوتا با روایت خام و در عین حال ساده ، جهان ادبیات مراتی را متزلزل کرد و خاطرات دالیت را به اسلحه ای پرتاب کرد که بر سیستم کاست پرتاب می شد. بلافاصله پس از آن ، تعدادی از زندگینامه های دالیت منتشر شد-Upara برنده جایزه Sahitya Akademi از Laxman Mane و Uchalya از Laxman Gaikwad ، و دیگران. ترجمه انگلیسی کار اصلی پاوار 37 سال بعد انجام شد. جری پینتو ، نویسنده که توسط «صحبت ببر» منتشر شده است ، متن را ترجمه کرده است.
پاوار در سال 1935 در دهمانگون ، روستایی در منطقه احمدناگر ماهاراشترا متولد شد. او سالهای اولیه زندگی خود را در کاواخانا ، در حاشیه منطقه چراغ قرمز بمبئی ، کاماتیپورا گذراند. او با خانواده بزرگش در یک اتاق 10 فوت در 12 فوت زندگی می کرد ، جایی که جعبه های چوبی به عنوان پارتیشن و پارچه های آویزان از طناب ها به عنوان دیوارهای موقت عمل می کردند. پدرش در اسکله و مادرش به عنوان رفتگر کار می کرد. زندگی در شهر آسان نبود اما وقتی پدرش شغل خود را از دست داد ، پاوار دوباره خود را در حاشیه روستا دید و با دیوار نفوذ ناپذیر کاست از بقیه جدا شد.
در Baluta ، پاوار در مورد این تجربیات می نویسد-مجبور به نشستن در زاویه ای از دانش آموزان طبقه بالا در مدرسه ، ضربه زدن به درهای روستاییان طبقه بالا برای غذای باقی مانده ، و مورد تمسخر قرار گرفتن نام خود به معنی سنگ. او از همان ابتدا سیستم کاست را زیر سوال برد. کتابها نه تنها وسیله فرار شدند بلکه عزم او را برای آموزش خود و بازگشت به زندگی محترم در شهر تقویت کردند. اما علیرغم تحصیلات ، سیستم کاست عمیق چشم اندازهای شغلی او را تعیین می کرد. اولین کار او در آزمایشگاه یک بیمارستان دامپزشکی ، به عنوان دستیار مسئول تغییر مایعات نمونه مدفوع حیوانات بود.
پاوار سفر خود را به عنوان نویسنده شعر عاشقانه در دهه 1960 آغاز کرد. در آن زمان ، نویسندگان دالیت جایی در نشریات اصلی نداشتند. JV Pawar ، نویسنده Dalit ، که بعداً بنیانگذار حزب Dalit Panthers بود ، می گوید که کمکهای ما با یک نامه تشکر بازگردانده می شود.
چه نوع گل هایی وجود دارد
در اواخر دهه 1960 ، جنبش مجله کوچک ، تحت هدایت مجلات دوچرخه سواری ، ادبیات مراتی را متحول کرد. چندین استعداد جدید از جمله Bhalchandra Nemade ، Vilas Sarang ، Dilip Chitre و Arun Kolatkar ظاهر شدند. یکی از بزرگترین مشارکت های آن ، انگیزه ای بود که به ادبیات دالیت داد ، که نادیده گرفتن آن دشوار شد. شعر باگل ، پاوار ، نامدو ضسال ریشه در درد و خشم آنها داشت. Ramdas Bhatkal از انتشارات Popular Prakashan ، یک انتشارات در بمبئی ، می گوید که این شهره بسیار نزدیک به زندگی بود. نویسندگان دالیتی به خوانندگان مراتی آموختند که اساطیر هندو را دوباره ببینند. اکلاویا دوباره به عنوان یک قهرمان زیرزمینی تفسیر شد و اظهارات سورپاناخا درباره جنسیت او را به نمادی فمینیستی تبدیل کرد.
در اوایل دهه 1970 ، پاوار با مجموعه شعر خود به نام Kondwada خود را در محافل ادبی تثبیت کرد. این شعر که در سال 1969 منتشر شد ، از محدودیت های اجتماعی و فرهنگی طبقه و جنسیت صحبت می کرد. صدای پاهاری زیبا داشت. دانگل می گوید که او به روستاها سفر می کرد ، شعرها و ترانه های خود را که بر اساس آهنگهای عامیانه سروده بود می خواند و از مردم خود می خواست که سیستم کاست را زیر سوال ببرند و به جنبش دالیت بپیوندند.
اما نوشته های انقلابی او در زندگی شخصی او منعکس نشد. با وجود اینکه پلنگ های دالیت در حیاط خانه اش در حال شکل گیری بودند ، او فاصله خود را حفظ کرد. همه او را به عنوان یک روشنفکر نرم و سخاوتمند به خاطر می آوردند ، او با شیوه های خشونت آمیز پلنگ ها موافق نبود. هیرا دایا پاوار ، همسر پاوار ، خاطرنشان می کند که اگر خانواده ای برای سرپرستی نداشت ، نقش سیاسی بیشتری داشت. او می گوید می خواهد شغل دولتی خود را رها کند و به جنبش بپیوندد ، اما من به صراحت اعلام کرده ام که حاضر نیستم زندگی فقیری داشته باشم.
سیاست او در نوشتن و حمایت بی وقفه ای که از دوستان جوان و انقلابی خود داشت ، مشهود بود. هیرا با خنده می گوید اگر Dalit Panthers یک مورچه بیرون آورد ، او به آن ملحق نمی شد ، اما در کنار آن در مسیر پیاده روی قدم می زد. اقامتگاه پاوار نه تنها محل ملاقات شاعران و داوطلبان پلنگ دالیت بلکه پناهگاه آنها بود.
پاوار دوستانی در محافل مختلف هنری و فرهنگی داشت ، از جمله نویسندگان ساوارنا (کاست بالا) مانند آرون سادو و دینکار گنگال. طنزپرداز مراتی PL Deshpande دوست و ستایش کننده بود و اولین کسی بود که در مورد Baluta نوشت. پاوار اغلب به عنوان پل ارتباطی بین افراد دارای ایدئولوژی های متضاد عمل می کرد. هر جا که در ماهاراشترا می روم ، مردم به من می گویند که آنها دادا را می شناسند ، او در خانه آنها غذا می خورد. پرادنیا ، 48 ساله ، بزرگترین فرزند سه فرزند حیرا و پاوار می گوید: گاهی از مادرم می پرسم که آیا او دعوت شام را رد کرده است.
پرادنیا در این محیط پر از بار سیاسی سالهای شکل گیری خود را گذراند. نامدئو کاکا با حکم بازداشت به نام خود عملاً در خارج از خانه ما زندگی می کرد. او در طول روز تخته هایی برای تراوش گور تراست می کشید و در صورت حمله پلیس در انبار یا حمام پنهان می شد. او می گوید که بعضی از عصرها او من را با دوچرخه سواری می کرد و بعضی دیگر به اشعار او گوش می دادم.
جدا کردن جنبش سیاسی دالیت از آوانگارد ادبی ادبیات مراتی در دهه 1970 و 1980 غیرممکن است. اگر جنبش سیاسی خواستار نابودی کاست بود ، نوشتن دالیت قوانین سبک ، زبان و دکوراسیون را زیر پا می گذاشت. لیخنا ، جینا اور سنگگرش کارنا ، یه سب اک دوسره که پهلو. Yeh jo jee rahe the، apne haq ke liye lad rahe hain، kabhi right par utar aate the، kabhi pen utha lete the (نوشتن ، زندگی و تحریک برای آنها فعالیتهای جداگانه ای نبود. برای مبارزه برای حقوق خود ، آنها گاهی اوقات به خیابان ها بروید و در مواقع دیگر ، قلم را بردارید) ، می گوید پرادنیا.
مانند بسیاری از مردان آن زمان ، نگرش پاوار به زنان پیچیده بود. او سختی های مادرش را دیده بود. این باعث شد تا پاوار به یک مبلغ بزرگ حقوق زنان تبدیل شود و صدای فمینیستی پرادنیا را تشویق کند. با این حال ، در بلوتا ، او خود را قربانی نشان نمی دهد. در عوض ، او خود را دخیل می داند و اعتراف می کند که همسر و دختر اول خود را رها کرده است زیرا مشکوک به خیانت وی بوده است.
حیره می پذیرد که پاوار شبیه مردانی نبوده است که با آنها بزرگ شده است - که زنان خود را کتک می زدند ، با درآمدشان زندگی می کردند و به آنها خیانت می کردند. با این حال ، او ایراداتی داشت. برای مدت طولانی ، او به من اجازه کار نداد. او می گفت من باید در عوض از سه فرزندمان مراقبت کنم. هیرا که زندگینامه خود را به نام سانگایاچی گشت منژه ... (حقیقت گفته شد ...) در سال 2012 منتشر کرد ، می گوید در حالی که او نکته ای داشت ، من گاهی اوقات تعجب می کنم که آیا این ناامنی او بود زیرا من تحصیلات بیشتری نسبت به او داشتم.
در حالی که بالوتا همچنان مهم بود ، این نویسنده انتقادات شدیدی را از دالیت ها برانگیخت که از به تصویر کشیدن شیوه چند همسری ماهار خشمگین شده بود. ما نامه های نفرت انگیز دریافت می کردیم و توسط جامعه مان محروم شدیم. هیرا می گوید طبقه متوسط نوظهور دالیت که از گذشته خود فاصله گرفته بود احساس می کرد که دایا دوباره زخم های آنها را باز کرده و باعث شرمساری آنها شده است.
پرادنیا نیز معتقد است که بالوتا یک شمشیر دو لبه بود. این شهرت و جوایزی را برای او به ارمغان آورد. اما این باعث درد و ناراحتی شدیدی برای او شد. او می گوید که فقط در گذشته باید دید که Baluta از نظر جامعه دالیت نمادین است.
این داستان با عنوان 'صحبت کن ، حافظه تلخ' به چاپ رسید