درگذشت کیشوری آمونکار در روز دوشنبه خلایی ایجاد کرده است که به سختی می توان آن را پر کرد. موسیقی دانانی مانند او یکبار در زندگی متولد می شوند. پدرم وامانرائو سادولیکار و مادر کیشوری تای موگوبای کردیکار هر دو شاگردان استاد علاادیه خان ، بنیانگذار غایان جیپور-اطراولی بودند. یادم می آید یکبار پدرم در مالکونس برای موگبای یک باند در نظر گرفته بود و یک تای کیشوری جوان در گوشه ای ایستاده بود ، تماشا می کرد و گوش می داد. او آن را در زمان کوتاهی برداشت و همانطور که بود ارائه داد. بعد از آن پدرم می گفت: 'Bahut tez hai aur bahut aage jayegi'. منظور از 'تز' این بود که او توانایی درک آنچه شنیده بود را داشت. اما آنچه جالب تر بود این بود که او چیزهایی را که یاد گرفته بود به خاطر می آورد ، در مورد آن فکر می کرد و با آن نوآوری می کرد. به همین دلیل است که او بسیاری از چیزها را از غارناها گرفته و به روش خود ارائه کرده است. در حالی که مادرش گایاکی خیال جیپور-آتراولی غارانا را به او داد ، او همچنین از انور حسین خان از آگرا غارانا ، آنجانیبای مالپکار از بهندی بازار غارانا و بلکریشنابوا پرواتکار معتبر گوا یاد گرفت. او این چیزهای جالب را از هر غارانا گرفت و یک 'گایاکی کیشوری' ایجاد کرد. تعالی احساسی در آن همیشه تأثیرگذار بود. اما اگر به دنبال نکات فنی باشید ، درک آنها بسیار دشوار است زیرا از مکانهای زیادی گرفته شده است. برای او مفهومی از غارانا وجود نداشت ، فقط پیوسته ای از نت ها بود.
هنوز اولین باری را که او را شنیدم به خاطر دارم. سال 1960 بود و کنسرت در سالن مدرسه مدرسه چابیلداس در دادار بمبئی بود. من 10 ساله بودم و با پدرم رفته بودم. او در آن زمان بسیار لاغر بود ، با ویژگی های بسیار تیز. من به وضوح آن شورت بلند آویزان شده تا کمر او را به خاطر دارم. به عنوان یک کودک 10 ساله که اصول اولیه راگاس را یاد می گرفت ، او را مسحور کننده دیدم. من از عظمت آن گروهک های باندی اطلاع نداشتم ، زیرا آنها را می شناختم ، اما کاری که آکورد های آوازی او با همین گروهک ها انجام می داد مرا تا حدی جذاب کرد. هارکات های لبه تیز ، آن مارپیچ های تاان ، فراموش نشدنی هستند. با این حال ، اولین باری که او را ملاقات کردم یک دهه بعد بود ، در یک کنفرانس موسیقی در بمبئی. او در کنسرت من شرکت کرد ، جایی که من یک گروهک موسیقی را در راگا قیدار خواندم. او بعد از کنسرت به من آمد و گفت: 'فکر می کردم جیپور آتراولی غارانا با من تمام می شود ، اما خوشحالم که به مادرم افتخار می کنید'. با وجود این ، این سال 1970 بود و او در آن زمان بسیار جوان بود ، اما گفتن این موضوع مهم است ، زیرا قلب من می دانست که این از شخصی بسیار درخشان ناشی می شود. خیلی جالب بود که نگرانی های او چگونه یادداشت بود و نه راگاس.
حشره سیاه بزرگ با انبر
من هیچ وقت مزاج مردم را نمی فهمم. به یاد دارم که یک کنسرت خصوصی در خانه یکی از دوستان معمولی بود و آنها بعد از کنسرت ناهار را میزبانی می کردند. 'او گفت ، نه من نمی خورم. کی گفتم می خواهم ناهار بخورم ». بیچاره مات و مبهوت ماند. سپس او به من آمد و گفت برو ، من تو را رها می کنم. در راه ما ، او شروع به پرسیدن از تحصیلاتم کرد. او می گوید همه هنرمندان نیاز به تحصیل دارند ، هیچ هنرمندی نباید بی سواد باشد. 'مردم در غیر این صورت شما را می خورند' ، خط او بود. من فکر می کنم در اصل آن تجربیات مادرش بود. موگوبای نمادین بود اما گاهی اوقات سازماندهندگان با او برخورد خوبی نمی کردند. خوشحالم که کیشوری تای به احترام یک هنرمند و شرایطی که باید در آن اجرا می کرد بسیار توجه داشت. بسیاری اوقات ، او به زبان انگلیسی صحبت می کرد تا مردم او را جدی بگیرند. او در مورد پولی که از او می گرفت بسیار خاص بود. همه چیز مطابق شرایط او بود. او می دانست که وقتی همه چیز مطابق شرایط کسی نیست ، زیرا برای مادر گران تمام شده است ، چه احساسی دارد.
او اغلب از تمایل به یادگیری از کسربای کرکار صحبت می کرد و این که چگونه با آموزش او موافقت نکرد. این به شدت به او صدمه زد گاهی اوقات عنصر متفاوتی را در راگا اضافه می کرد که حتی تصور نمی شد ممکن باشد. اجرا برای او مانند یک زمین بازی بود ، او دائما آزمایش می کرد ، یک بوم جدید ، حتی رنگ های جدید را پیدا می کرد. او مخاطبان و منتقدان خود را به چالش کشید و از آن لذت برد. یک فرد ساده ، هرگز ندیده ام که جواهرات سنگین یا ساری های سنگین بر سر داشته باشد. او هرگز نمی خواست چیزی باعث شود که مخاطب از سادانای خود منحرف شود. امروز غم انگیز است که کسی مثل او را از دست بدهم. هرگز دیگر Amonkar کیشوری وجود نخواهد داشت. آنچه او پشت سر می گذارد گنجینه ای از موسیقی اوست که در روزهای آینده به یادگار خواهد ماند.
زیباترین گیاهان جهان