نیش های واقعیت

روزی روزگاری ، بادامی باغ باغی از درختان بادام بود ، جایی که در سال 1857 ، انقلابیون عملیات مخفیانه ای را انجام دادند (بعداً انگلیسی ها آنها را از همان شاخه هایی که زیر آن نقشه کشیده بودند آویزان کردند).

افسانه طلایی ، ندیم اسلم ، خانه تصادفی پنگوئن ، بادامی باغ ، نقد کتاب ، هند اکسپرسافسانه طلایی

نام: افسانه طلایی
نویسنده: ندیم اسلم
ناشر: خانه تصادفی پنگوئن
376 صفحه
قیمت: 599 روپیه



در پنجمین رمان خود ، افسانه طلایی ، نادیم اسلم ، نویسنده پاکستانی-انگلیسی ما را به بادامی باغ ، محله ای در شمال شمالی زمانه-شهر دوقلوی خیالی اسلم برای لاهور-می برد-جایی که قوانین جنجالی کفر پاکستان برای معرفی یک قانون جدید است. عصر آزار و تعصب ، مزاحمت دنیای کوچک قهرمانان اصلی آن ، و ارائه نگاهی چشمگیر به زندگی و دوران پاکستان معاصر.



روزی روزگاری ، بادامی باغ باغی از درختان بادام بود ، جایی که در سال 1857 ، انقلابیون عملیات مخفیانه ای را انجام دادند (بعداً انگلیسی ها آنها را از همان شاخه هایی که زیر آن نقشه کشیده بودند آویزان کردند). پس از استقلال ، محل زندگی یک محله یهودی نشین بزرگ برای خانواده های مسیحی طبقه کارگر بود ، که در مواجهه با آزار و شکنجه های مداوم در جامعه ای که بیش از پیش اسلامی شده است ، مطیع و مطیع هستند ، بیشتر به عنوان خدمتکار در خانه های مسلمانان زمانه یا به کار گرفته می شوند. راه ها و فاضلاب شهر را تمیز کنید.



لیلی و گریس مسیح در خانه ای در بادامی باغ زندگی می کنند و در خانه نرگس و مسعود ، زوج معمار و طبقه بالا کار می کنند ، که کارخانه کاغذسازی سابق را به خانه ای متعالی برای خود تبدیل کرده اند ، به عنوان یک پناهگاه هنری ، پر از اشیاء که ممکن است از آنها الهام بگیرند هلن ، تنها دختر آنها ، اینجا در خانه است. نرگس و مسعود او را خواهرزاده ای محبوب می دانند ، زیرا برای تحصیل و تربیت هلن ، علاوه بر پول ، زمان و توجه زیادی را صرف کرده است.

با باز شدن رمان ، این اکوسیستم کوچک از هم پاشیده است - و پایان بی گناهی وحشیانه است. گریس سه سال پیش توسط یک جوان رادیکال که به سختی در زندان بود به قتل رسید (جنایت کشتن مسیحی با یادگیری قرآن از طریق قلب در زندان جبران می شود). مسجد روبروی خانه نرگس و مسعود به لانه تندروهای جهادی از وزیرستان تبدیل شده است. و سپس ، از هیچ جا ، وقتی مسعود و نرگس با جمعی از دانش آموزان در جاده بزرگ ترانک قدم می زنند ، صدای تیراندازی به گوش می رسد و هنگام تیراندازی کنار جاده بر اساس قسمت بدنام ریموند دیویس (هنگامی که یک پیمانکار سیا در روز روشن دو مرد را شلیک کرد) در لاهور) ، مسعود می میرد.



وقتی نرگس در تلاش برای مذاکره برای آزادی تیرانداز آمریکایی از همکاری با ISI امتناع می کند ، مطابق قوانین شرعی ، قاتل توسط بستگان قربانیان قابل بخشش است - و در همان زمان ، هلن و هلن لیلی متهم به توهین به مقدسات است. در این معما عمران ، کشمیری جوان ، یک تروریست فقیر ، یکی با داستانهای شکنجه های وحشتناک و تاریکی خود ظاهر می شود (به نظر می رسد مادر باردار او توسط ارتش هند آنقدر شکنجه شده بود که او با شکستگی دست متولد شد) به در برابر این زمینه افزایش خشونت ، عمران و هلن باید سعی کنند که حال و آینده ای را برای خود تصور کنند و همه لطافت های عشق اول را کشف کنند.



هنگام خواندن افسانه طلایی ، بعضی مواقع کتاب را می بندم و با صدای بلند می گویم که نویسنده باید شاعر بوده است: زیرا قدرت او در ثبت دقیق آن لحظات درخشان است که با زاویه ای زخمی در مورد تراژدی اظهار نظر می کنند. هرچند در موارد دیگر ، من تصمیم گرفتم که اگر اسلم یک نقاش بود ، بهتر بود ، یکی از کسانی که بوم هایی با اندازه های سرسام آور را ترجیح می داد که تکمیل آنها سالها به طول انجامید-زیرا ترکیبات تصویری در صفحات آن وجود دارد که تقریباً در قلب آنها متوقف می شود. جسارت آنها

اما ، در نهایت ، اسلم رمان نویس است. و برای کارکردن رمانی از این دست ، باید ارتباط اولیه ای بین خوانندگان و شخصیت ها ایجاد شود تا همدلی ، هرچند پیچیده را برانگیزد. در حالی که عمیقا به گزارش ، به جنایات وحشتناکی که همچنان برای شخصیت ها و احتمالاً همتایان واقعی آنها اتفاق می افتد ، در گذشته و حال ، در کشمیر ، لیالپور و زمانه ، بادامی باغ و مقبره چاراگار ، که همه آنها افسانه طلایی از زندگی بیرون کشیده شده است ، همانطور که گفته شد ، دیوار شیشه ای بین بی امان آن جهان و زندگی درونی شخصیت ها برپا می کند. از قضا ، پاکستان اسلم بسیار تیره و کشمیرش آنقدر خشن است که فهرست بی عدالتی ها روایت را در بر می گیرد و داستانهای قهرمانان داستان او را به طور کامل تحت الشعاع قرار می دهد. طوفان ها به داستان تبدیل می شوند و در این صورت ، نمی توانند در زندگی بی نظم عدالت را رعایت کنند. رمان ، به طور کلی ، دور و سرد و دور است ، و ناامیدکننده ، قادر به حرکت نیست.