آنچه یک رمان ایتالیایی 1945 درباره معضل مرد نظامی مدرن نشان می دهد

شاید بهترین تصویر از عذاب انتظار دشمن توسط روزنامه نگار ایتالیایی دینو بوزاتی در استپ تارتار ترسیم شده باشد. شهرت جهانی او بر اساس یک رمان است که توسط استوارت کلینک هود به انگلیسی ترجمه شد ، که پیروزی های اولیه او ، به عنوان کنترل کننده تلویزیون بی بی سی در اوایل دهه شصت ، شامل راه اندازی دکتر هو بود.

استپ تارتاردر خط مقدم: استپ تارتار یک قهرمان کلاسیک است که در آن قهرمان به جایی نمی رسد.

گرد و غبار ناشی از ساندیپ دیکسیت ، پارتا چاترجی و آلوک رای در مورد استفاده ارتش از سپر انسانی در کشمیر ، و تزئین ، که با عجله ای ناخوشایند به افسر سفارش دهنده اعطا شد ، برطرف شده است. مطالب زیادی در مورد شیوه فرمانده ارتش ، پیشینات استعماری دفتر وی و زاویه حمله کلاه وی گفته شده است و تقریباً به همان میزان در مورد ناآگاهی دانشگاهیان از واقعیت های نظامی و فاصله آنها از خون ، روده و کلاه گفته شده است. که در واقع فقط آنچه در لباس فرم است. پس از این رویداد ، آنچه در حافظه عمومی باقی می ماند بیانیه ای است که همه چیز را آغاز کرده بود ، زمانی که فرمانده ارتش با صدای بلند آرزو داشت که سنگ شکن ها مسلحتر باشند.



پوشش زمین گلدار برای مناطق آفتابی

سربازان حرفه ای با مشاغل غیرنظامی متمایز می شوند زیرا آنها ملزم هستند زندگی خود را به خطر بیندازند. اما یکی دیگر از ویژگی های این حرفه غیرنظامیان را گیج می کند. به استثنای قابل توجه نیروهای ایالات متحده ، که دارای توپ در سطح جهانی هستند و نیروهای ملت های ناراضی که بازیگران ارتش آمریکا در آن قرار دارند ، همه مردان و زنان دیگر با لباس متحدالشکل دوران حرفه ای خود را برای رویدادی آموزش می دهند که همه آرزوها برآورده نمی شوند زنان خانه دار ، نقاشان ، حسابداران ، بازیگران بازار ، بانکداران ، دانشگاهیان ، نخست وزیران و روسای جمهور بدون پیچ و مهره ، نجارها ، سنگ تراشان ، کشاورزان ، ماهیگیران ، سبد بافان ، جنایتکاران ، کشیشان و ملحدان جنگ را دوست ندارند زیرا این امر جان آنها را به سمت دیگری منتقل می کند. درجه غیرقابل قبول این از زمان آغاز مسابقه هسته ای یک واقعیت بوده است. ظهور جهانی تروریسم با روال محدود درگیری ها ، زندگی نظامی را فقط کمی هدفمندتر از نیم قرن گذشته کرده است. به طور کلی ، سربازان هنوز حرفه خود را در انتظار دشمن ، که باید با اعلام جنگ ساخته شود ، سپری می کنند. چنین بیانیه ای از سال 1945 تاکنون ارائه نشده است. ماجرای فالکلند آنقدر یک طرفه بود که به حساب نمی آید.



شاید بهترین تصویر از عذاب انتظار دشمن توسط روزنامه نگار ایتالیایی دینو بوزاتی در استپ تارتار (موندادوری ، میلان ، 1945) ترسیم شده است. شهرت جهانی او بر اساس یک رمان است که توسط استوارت کلینک هود به انگلیسی ترجمه شد (Carcanet Press، New York، 1987) ، که پیروزی های اولیه او ، به عنوان کنترل کننده تلویزیون بی بی سی در اوایل دهه شصت ، شامل راه اندازی دکتر هو بود. در این رمان ، یک جوان ایتالیایی به نام جیووانی دروگو خانه را ترک می کند تا در قلعه مرزی دورافتاده ای که بین رشته کوه ها قرار گرفته است ، پست بگیرد. فراتر از دیوارهای آن ، بیابان اسرار آمیزی باز می شود ، که به خوبی می تواند تا آسیای مرکزی کشیده شود. قرن ها پیش ، گروهی از تارتار از آنجا به دشت ها فرود آمده بود. آنها می توانند دوباره بیایند. هنوز تصور می شود که بقایای ارتش آنها وجود دارد ، اگر فقط دلیلی برای وجود دژ و پادگان آن ارائه شود.



دروگو قصد دارد با کمک یک گواهی بهداشتی جعلی ، پس از چهار ماه به خانه خود برود و به آسایش شهر برسد. دکتر پادگان ، یک واقع گرا ، خوشحال می شود که آن را برای او پر کند ، اما دروگو تصمیم می گیرد که فقط چند سال در آنجا بماند ، در صورتی که تارتارها کنار بیایند و لحظه افتخار خود را برای او فراهم کنند. قدیمی ها هشدار می دهند که باید قبل از آنکه دیر شود ، ثبات بی آینده را رها کند ، اما او فریب خورده توسط رازهای زندگی نظامی درنگ می کند: آن شب [در وظیفه نگهبانی] دروگو احساس کرد که از زیبایی سربلند و سربازی برخوردار است ، لبه تراس با شنل خوبش که توسط باد تکان می خورد. و بدین ترتیب سرنوشت او قطعی می شود.

در حالی که دوستانی که او در شهر پشت سر گذاشت ، حرفه خود را دنبال می کنند ، پول و شهرت کسب می کنند و در دیدارهای نادر خود به خانه به سختی او را می شناسند ، زمان برای او متوقف می شود. رودخانه زمان بر روی قلعه جاری شد ، دیوارها را فرو ریخت ، گرد و غبار و تکه های سنگ را فرو ریخت ، پله ها و زنجیرها را از بین برد ، اما بر روی دروگو بیهوده گذشت - هنوز موفق نشده بود او را بگیرد و او را با خود حمل کند همانطور که جریان داشت



سرانجام ، دشمن می آید ، هرچند این دشمنی نیست که او در تمام عمر منتظرش بود. اما او با این دشمن ناخواسته با آرامش روبرو می شود ، در حالی که شمشیرش به زیبایی در حال استراحت است ، تنها در اتاقی تاریک و ستارگان در حال غروب. هنگامی که آنها ملاقات می کنند ، او لبخند می زند ، اگرچه کسی برای دیدن وجود ندارد.



استپ تارتار یک سفر قهرمان کلاسیک است که در آن قهرمان داستان به جایی نمی رسد ، اما با این وجود طیف وسیعی از تجربه های انسانی را طی می کند. داستان تخیلی مانند داستانهای وجودی ، توجه اندک زبان را برای پرداختن به موضوعات بسیار پیچیده جلب کرد. بوزاتی زمانی که دانشجوی حقوق بود توسط کوریره دلا سرا استخدام شد و تمام زندگی کاری خود را با روزنامه گذراند. او معتقد بود که بهترین فانتزی باید مانند روزنامه نگاری باشد که به ساده ترین زبان ممکن گفته می شود. شیوه گزارشگری ، که او اتخاذ کرد ، واقع گرایی وهم انگیزی به آثار او وارد کرد. در هیچ نقطه ای مرز ایتالیایی استپ ها را لمس نمی کند ، اما این تناقض آشکار برای خواننده مزاحمتی ایجاد نمی کند. و به نظر می رسد تمرین عجیب و غریب منتظر ماندن یک دشمن در داستان داستانی به همان اندازه در زندگی واقعی منطقی است.