در سخنرانی آغازین در دانشگاه مدیریت ماهاریشی، جیم کری یک سخنرانی انگیزشی به یاد ماندنی ایراد کرد و درسهای زندگی را با شوخ طبعی القا کرد. امروز اینجا هستم تا بذر بکارم. بذری که به شما الهام میدهد تا با قلبهای پرشور و حس کامل کامل در زندگی به جلو بروید. او شروع کرد، سوال این است که آیا آن دانه فرصتی برای ریشه دواندن خواهد داشت یا اینکه مونسانتو از من شکایت خواهد کرد و مجبور خواهم شد از دانه آنها استفاده کنم، که ممکن است کاملاً آیورودا نباشد.
او با بیان شرایط خسته خود، ادامه داد: ببخشید اگر امشب - امروز - هر چه که باشد، کمی کم انرژی به نظر می رسم. دیشب با سر به شمال خوابیدم. اوه مرد! اوه مرد! میدونید چطوره بچه ها؟ آره درست در وسط پیتا از خواب بیدار شد و تا زمانی که واتا به اطراف چرخید، دیگر نتوانست بخوابد. دیوانه ام، اما می دانید. من از آن زمان برای خوردن یک وعده غذایی بزرگ استفاده کردم، با یک شخص خاص در Tinder ارتباط برقرار کردم.
چون زندگی برای شما اتفاق نمی افتد، برای شما اتفاق می افتد. از کجا این را بدانم؟ این کار را نمیکنم، اما صدا میسازم، و این مهم است. این کاری است که من اینجا هستم تا انجام دهم. گاهی اوقات، فکر می کنم این تنها چیزی است که مهم است. فقط به یکدیگر اجازه دهید بدانند که اینجا هستیم، و به یکدیگر یادآوری کنیم که بخشی از یک خود بزرگتر هستیم.
او سخنرانی را با خودپسندی دلپذیری به پایان رساند. فکر نمی کردی می توانم جدی باشم، نه؟ فکر نکنم بفهمی با کی طرف داری! من هیچ محدودیتی ندارم! من نمی توانم محدود شوم زیرا من ظرف هستم. شما نمی توانید ظرف را نگه دارید، مرد! شما نمی توانید ظرف را نگه دارید!