ما با دوز زیاد آدرنالین به این دنیا می آییم. ما با سرعت در زندگی زندگی می کنیم و می توانیم راه خود را داشته باشیم. ما بی دلیل و مغرور هستیم ، بدون دلیل. ما به هوشمندی کوته بینانه خود تکیه می کنیم و عاشق بازی کردن-بازی های فکری-هستیم. برخی از بازی ها با شواهد پشتیبانی می شود ، مانند من غنی-تو-فقیر ، من-زیبا-متوسط برخی بازیها بر این فرض استوار هستند که در میان افراد مساوی قرار دارند ، مانند من-عاقل-شما احمق ، من-باهوش-شما-گنگ ، من-برتر-شما-پست تر.
ما مردم را قلدری می کنیم و با زبان تیغ تیز و نگرش برتر خود آنها را به اندازه می بریم. هنگامی که از موقعیت و دستاوردهای اجتماعی خود پشتیبانی می کنیم ، در همان قالب پیش می رویم. به طور خلاصه ، ما احساس شکست ناپذیری می کنیم - پرواز بسیار بلند ، با سر در آسمان!
با وجود همه برتری و زیرکی ما ، زندگی - که بر اساس اصل تعادل کار می کند - مهد کودک را برای اهلی کردن ما آماده می کند. این (زندگی) به عنوان یک سطح کننده بزرگ شناخته شده است. با کمک زمان ، برنامه بازی خود را انجام می دهد. از آنجا که 'خود بیهوده' ما این تجمل را دارد که از قتل ، از احساسات و احساسات مردم دور شود ، از رنج های اطراف آن غافل می شود. ما به افرادی در اطرافمان که از شرایط خود شکست خورده اند و این اطمینان ذاتی را دارند که ما بالاتر از درد و رنج هستیم اطمینان می دهیم. همدردی ما با دیگران نیز محدود به خودخواهی است.
ما معتقدیم که ما ، برگزیدگان ، به دلیل 'عظمت' خود عایق هستیم و دیگران ، انسانهای کوچک تر ، به دلیل متوسطی خود ، اگر نه تحقیر ، مجازات می شوند. بنابراین ، فضیلت مهربانی ، صبر و استقامت برای ما منظور تمرین نیست.
از آنجایی که ما زندگی خود را با هویت خود می شناسیم ، مسئول تمام اعمال خود هستیم. غرور ما فشارسنجی است که میزان همذات پنداری ما را با نفس خود تعیین می کند. هرچه درجه شناسایی بیشتر باشد ، نفس ما بیشتر متورم می شود.
و سپس ، زمان بازپرداخت است. یک روز خوب ، خارج از بلوز ، ثروت ما شروع به کاهش می کند. چه از نظر وضعیت مالی ، چه از نظر سلامتی و چه از تاخیرهای دیگر ، ما در وضعیتی قرار داریم که هیچ راه خروجی نداریم. پس از فروکش خشم اولیه گرفتار شدن ، بادکنک متورم استکبار ما باد می کند. حالا ما یا می توانیم شرایط را شخصاً بگیریم - یعنی اطرافیان خود را سرزنش کنیم ، آنها را در موقعیتی که در آن قرار داریم کینه کنیم - یا می توانیم درس های زندگی را بیاموزیم.
وقتی افراد اطراف خود را سرزنش می کنیم ، هنوز با 'نفس' کار می کنیم. غرور و نفرت جایگزین استکبار شده است. رشدی وجود ندارد. اما وقتی به زندگی و ویژگی ذاتی آن 'قانون کارما' فکر می کنیم ، متوجه می شویم که مسئول موقعیت خود هستیم. در رویکرد اول ، تمرکز ما بر موقعیت های بیرونی است ، در مورد دوم ، نگرش و رویکرد شخصی ما نسبت به زندگی تمرکز ماست. اگر به خودمان وفادار باشیم ، اشکالات رفتاری خود را می پذیریم. انجام آن کار آسانی نیست زیرا نفس همیشه توجیه می کند.
اما ، اگر واقعاً بتوانیم شجاع باشیم و شجاعت این را داشته باشیم که اشتباهات خود را ، چه کوچک و چه کوچک ، در خودمان بازتاب دهیم و بپذیریم ، مطمئناً پیشرفت خواهیم کرد. وضعیت ما 'خروج ممنوع' کیمیاگری است که ما را متحول می کند. ما شروع به کار بر روی خودمان (سادانا) می کنیم و به دلیل تجربه مورد تعلیم قرار می گیریم. خود فروتن ما که از غرور خود محروم است ، اکنون می تواند با مردم و شرایط سخت آنها ارتباط برقرار کند.
'زندان کیهانی' در شرایط ممنوع الخروج بار دیگر درهای خود را به روی ما باز می کند. در حالی که تاج استکبار ما به خوبی خرد شده است ، به نظر می رسد که جهان مکانی پیچیده تر و دلسوزانه تر برای سکونت است.