وقتی جوان ، احمق و شجاع هستید ، باید بنویسید: مارتین آمیس

مارتین آمیس ، رمان نویس انگلیسی ، در حال نوشتن ، زندگی در آمریکای ترامپ و شغل دشوار پسر نویسنده بودن.

چیزهایی که ما تحویل داده ایم: مارتین آمیس.چیزهایی که ما تحویل داده ایم: مارتین آمیس.

مارتین آمیس ، که زمانی توسط گاردین به عنوان بزرگترین نویسنده زنده بریتانیا شناخته می شد ، دیگر در انگلستان زندگی نمی کند. در سال 2011 ، نویسنده 67 ساله و همسرش از حوض عبور کردند. آمیس تقریباً تمام جلسات خود را در ادبیات زنده اخیر تاتا گذراند! جشنواره ای در بمبئی ، در مورد آنچه که جهان پس از برگزیت و پس از ترامپ برای ما در نظر گرفته است بحث می کند. اما هنگام صرف ناهار ، او همچنین خوشحال می شود که در مورد مسائل دیگر صحبت کند. گزیده ای از یک گفتگو:



وقتی به آمریکا نقل مکان کردید ، در مصاحبه ای گفته بودید که آمریکایی ها باید از اینکه در آنجا زندگی می کنند سپاسگزار باشند. حالا چی میگی؟
من از حضور در آنجا هیجان زده بودم ، حتی اگر از وسعت آمریکا ترسیده بودم. هنری جیمز گفته بود که این جهان بیشتر از یک کشور است و من فکر می کنم این یک نقطه شروع خوب برای فکر کردن در مورد آمریکا است. همه چیز آنجا بزرگ است ، رمان های آنها نیز (می خندد).



من به آمریکا نقل مکان کردم تا من و همسرم بتوانیم نزدیک مادر و ناپدری او باشیم. دلیل دیگر کریستوفر هیتچنز بود ، بهترین دوست من ، که مدت کوتاهی پس از رسیدن به آنجا مرد. من فکر می کردم او تا زمانی که او قصد دارد زنده بماند ، می تواند سرطان را شکست دهد. او شش ماه بعد از رسیدن من فوت کرد.



گیاهان خانگی که شبیه درختان خرما هستند

من برای برگزیت در لندن و برای (دونالد) ترامپ در لندن بودم و نتایج انتخابات را با بی اعتمادی فزاینده ای مشاهده کردم. یک مورخ مشهور آلمانی ، که نامش را به خاطر نمی آورم ، گفت که احساس اصلی پس از انتخاب هیتلر به عنوان صدراعظم وحشتناک نبود ، بلکه غیرواقعی بود. قابل مقایسه نیست ، اما من نیز چنین احساسی داشتم. شما بیرون بروید و خیابان یکسان به نظر برسد ، مجسمه ها هنوز آنجا هستند ، برگهای درختان همچنان تکان می خورند ، درست مثل روز قبل. اما کشور متفاوتی است هر دو رویداد با چشم انداز بیگانه هراسی و نوستالژی برای انگلستان/امریکا ناپدید شده تا حد زیادی خیالی ایجاد شده اند. در تجارت برکسیت ، ترس از پناهندگان وجود داشت ، اما هنوز هیچ حمله پناهنده ای در آمریکا انجام نشده است. آمریکا یک جامعه مهاجرپذیر است - پدربزرگ ترامپ مهاجر بود ، همسرش ملانیا یک مهاجر است!

آیا می توانید بگویید لیبرال ها و رسانه های آمریکایی در یک حباب زندگی می کردند و درخواست ترامپ را به اندازه کافی تشخیص نمی دادند؟
این زمینه ای است برای اعمال آنچه من 'قانون Barry Manilow' می نامم. این توسط روزنامه نگار بریتانیایی-استرالیایی ، کلایو جیمز ، تدوین شده است ، و به نظر من در چنین مواقعی بسیار مفید است. او می گوید: 'همه کسانی که می شناسید فکر می کنند بری مانیلو وحشتناک است. اما همه کسانی که شما نمی شناسید فکر می کنند او عالی است '. اکنون ، همه کسانی که می شناسم دموکرات هستند ، همه کسانی که نمی شناسم جمهوری خواه هستند. همه کسانی که می شناسم فکر می کنند ترامپ یک شارلاتان و هیولا آشکار است ، اما همه کسانی که نمی شناسم فکر می کنند او فوق العاده است. آیا حباب است یا پیشتاز است؟ من دوست دارم فکر کنم لیبرالیسم ارزش پیشتاز است. آیا اگر ترامپ معروف نبود و ظاهری شبیه به خود نداشت ، برنده می شد؟ اگر او را در 100 یاردی دورتر در یک گردهمایی انسانی می دیدید ، فکر می کردید ، 'من به آن نزدیک نمی شوم.' او بلافاصله به عنوان یک وحشی ، وحشی ، بدبخت ، کلاهبردار و حیله گر شناخته می شود.



رسانه ها اکنون درباره 'خواب عقل' صحبت می کنند ، به نظر می رسد که بر جوامع غلبه کرده است ، گویی عقل واقعاً خسته شده و نیاز به یک چرت طولانی دارد ، و مجبور است پیچ خورده و بهبود یابد. این موضوع در سالهای منتهی به جنگ جهانی اول نیز مورد بحث قرار گرفت. اگر نوشته های هیتلر و لنین را بخوانید ، عقل هرگز بدون صفت توهین آمیز مانند 'بزدل' ، 'ضعیف' ، 'ناکافی' ذکر نشده است. دور انداختن عقل بسیار آزاد کننده است ، زیرا ناگهان همه چیز ممکن به نظر می رسد. و این همان کاری است که کمپین ترامپ انجام داد - مانع از نوع خاصی از رای دهندگان آمریکایی شد و به آنها اجازه داد تا علیه درستی سیاسی قیام کنند. در چند ماه گذشته ، من در این فکر بودم که چقدر باید از درستی سیاسی سپاسگزار باشیم. آن چیزهایی که ممکن است در یک لحظه سستی بیان کنیم ، متوجه می شویم که قابل گفتن نیستند. اما با روی کار آمدن ترامپ ، می توان آنها را دوباره گفت.



شما دو رمان نوشته اید ، پیکان زمان (1991) و منطقه مورد علاقه (2014) ، که در زمان هولوکاست اتفاق می افتد. نظر شما در مورد نفرت نژادی در آمریکا پس از ترامپ چیست؟
زخم بزرگ تاریخ و آگاهی آمریکا بردگی است-دو قرن و نیم بعد از آن ، و یک جنگ داخلی که در آن 6 میلیون و 50 هزار آمریکایی توسط دیگر آمریکایی ها کشته شدند. پس از جنگ داخلی ، یک قرن کامل جداسازی ، جیم کرو ، سپس جنبش حقوق مدنی - و این تنها 50 سال پیش بود. آن چیزها با یک ضربه انگشت از بین نمی روند. و سپس شما یک رئیس جمهور سیاه پوست دارید - نه یک سیاستمدار ماشینی - بلکه یک مرد تکامل یافته ، برازنده و زیبا. برای یک نوع خاص از مردان سفید پوست ، کارگر و تحصیلکرده ، پذیرش این کار بسیار سخت بوده است. مردی در تالار خوک تنسی وجود دارد ، از کامیون خود بیرون نگاه می کند و فکر می کند (با تقلید از کشش جنوبی) می گوید: 'شاید من زیاد نباشم ، اما مطمئنم که از هر سیاه پوست بهتر هستم'.

وقتی شروع به نوشتن کردید ، پدر شما ، کینگزلی آمیس ، اصلاً شما را تشویق نکرد. او معروف ترین اثر شما ، پول: یادداشت خودکشی (1984) را روی اتاق انداخت. بچه های شما چطور؟ آیا آنها آثار شما را خوانده اند؟
وقتی نویسنده والدینی فرزند خود را به نویسندگی تشویق می کنند ، این بسیار خودخواه است. این راهی برای گفتن به کودک است ، 'تو می توانی من باشی. من آنقدر شگفت انگیز هستم که ، بدیهی است ، شما می خواهید من باشید. خیلی بهتر است که پدرم این کار را انجام دهد ، یعنی نادیده گرفتن من. او از اولین رمان من ، The Rachel Papers (1973) خوشش آمد و برایم یادداشت کوچکی نوشت.



پسر بزرگم یک رمان نوشته است و من خوشحال می شوم وقتی آن را اثبات کرد بخوانم ، اما من نمی خواهم آن را قبلاً بخوانم ، زیرا در آن صورت من می خواهم پیشنهاداتی ارائه کنم و پیچیده می شود. دختر 20 ساله ام سال گذشته اولین رمان من را که توسط یک جوان 19 ساله روایت می شود ، خواند ، و او گفت که آن را دوست دارد ، و بهترین پاراگراف رمان را در نامه ای به من نقل کرد که مربوط به بودن بود. 19



آن سالها که پا به پای پدر خود بودید چه احساسی داشتید؟
برخی از افراد بی احساس می گویند نویسنده شدن برای من بسیار آسان بوده است ، زیرا پدرم یکی از آنها بود. نمی دانستم چقدر نادر است تا اینکه یک یا دو سال پیش به آن نگاه کردم. من با دیمیتری نابوکوف و آدام بلو مکالمه هایی داشته ام و هر دو رمان هایی در ذهن خود داشته اند که نمی پرسیدند با آنها چه کنند. دیمیتری در آن زمان 40 و آدم 30 ساله بود. شما باید این کار را در جوانی و احمق و شجاع انجام دهید ، در غیر این صورت شک و خودآگاهی وارد می شود. من فکر می کنم نویسندگان معمولاً از هیچ جا بیرون نمی آیند-آنها معمولاً بچه هستند استادان مدرسه ، تجار یا معدنچیان ذغال سنگ. اما من از هیچ جا نیامده ام و نمی دانم که قصد دارم در این مورد چه کاری انجام دهم.

شما در مورد 'ضربان' صحبت کرده اید ، آن لحظه که ایده رمان به ذهن شما می رسد.
این کلمه ولادیمیر نابوکوف است و جان آپدایک آن را 'لرز' نامید. این تشخیص از ناخودآگاه است ، مانند تلگرافی از ناخودآگاه شما. گاهی اوقات ، وقتی این ضربان را می گیرید ، چند هفته به آن فکر می کنید و سپس شروع می کنید. و گاهی اوقات ، گویی رمان موجود است و تنها کاری که باید انجام دهید این است که به فرم برسید.



کسی که در این مورد ، به طرز شگفت انگیزی به شیوه ای خوب ، نوشته است ، نورمن میلر است. او کتابی به نام هنر شبح وار (2003) ، درباره داستان نوشت ؛ پر از بینش در مورد منشاء رمان ها ، نقش ناخودآگاه ، نحوه ارتباط آن با زندگی رویایی شما. من قبلاً در این باره با پدرم صحبت می کردم و ما توافق می کردیم که گاهی اوقات ، شما به یک نقطه حساس در یک رمان می رسید و شما نیاز به شخصیتی دارید که قصد دارد طرح را آسان کند. و همانطور که در مورد ایجاد چنین شخصیتی تعجب می کنید ، بیشتر اوقات به عقب نگاه می کنید ، و آن شخصیت در حال حاضر وجود دارد. این رمان من ، خانه ملاقات ها (2006) را به طور کامل نجات داد که من خیلی با آن مشکل داشتم.



شما چند بار به هند سفر کرده اید. آیا در مورد چیزی که دیده اید یا با آن برخورد کرده اید ، حتی کوچکترین ضربه یا لرز را احساس کرده اید؟
خیر ، اما باید بگویم هیئت گردشگری شما درست گفت ، وقتی آنها گفتند 'هند باورنکردنی!' من این را به ویژه در جیپور ، چند سال پیش ، زمانی که برای جشن روشن (جشنواره ادبیات جیپور) آنجا بودم ، احساس کردم. در خیابان ، فیل نقاشی شده ای وجود دارد که در یک جهت می چرخد ​​و گله ای از بزها از جهت دیگری برخلاف ترافیک می آیند. آن فضایی است که فکر می کنید در آستانه مطلق آشوب و آشوب قرار دارد ، اما هرگز اتفاق نمی افتد. فقط با نگاهی به صحنه خیابان در جیپور ، فکر کردم ، تعجبی ندارد که ادبیات انگلیسی هندی تا این حد جادویی واقع گرایانه است ، زیرا واقعیت اینجا بسیار جادویی است.

بنابراین ، کدام نویسندگان هندی را خوانده اید؟
سلمان رشدی ، نایپول ها - ویدیا و شیوا. شیوا برادر ناتنی کوچکتر ویدیا بود و او اولین رمان شگفت انگیزی به نام کرم شب تاب نوشت ، اثری بسیار ملایم ، خنده دار و لمس کننده. اما او بسیار جوان درگذشت - حمله قلبی. من عاشق Rohinton Mistry و Vikram Seth's A مناسب پسر هستم - فکر کردم بسیار طولانی اما بسیار گیرا است.